تابستون و ...


سلام دوستان

خوبین ؟ خوشین ؟ دلم براتون حسابی تنگ شده ، تا بتونم میام بهتون سر می زنم و نظرات وبلاگو تأیید می کنم. شمس الملوک هم خدارو شکر رفته شمال و گوشام در حال استراحته ! باید فردا پس فردا برگرده .البته ننوشتن من ارتباطی به نبودن اون نداره .حدود هشتاد، نود تا سوژه موجوده اما فرصت ویرایش ندارم. حتی فرصت نکردم قسمت ششم قصه ی شاذّه خانوم رو بخونم .شبا هم موبایل تو دستم خواب میرم از خستگی ...

این چند روز سرم حسابی شلوغه ،شدیددددددددأ سرگرم آموزش آشپزی و خیاطی وهنرهای دستی به دختر عزیزمان ترمه می باشم و اونم سرگرم خراب کردن مواد اولیه ی موجود یا بعبارتی " مواد لازم "!

هر روز برامون آشپزی می کنه ، از بس برنج خراب کرده امروز دیگه نزدیک بود قابلمه رو بکوبونم تو کله ش !!!

باورکنین هرروز نصف قابلمه پلوی ته دیگ شده باید ببریم بالا پشت بوم ،بدیم کفترچاهی ها ! اینقدر این کبوترا پلو و چلو خوردن که هرکدوم الان سه چهار کیلو وزنشونه . بیچاره ها دیگه پرواز کردن یادشون رفته و عین پنگوئن با شکمای ورقلمبیده رو پشت بوم راه میرن !!!


*


انشاءالله فرصتی پیدا کنم میام و می نویسم .



نظرات 19 + ارسال نظر
مگی شنبه 11 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 08:23 ب.ظ

مجددا سلام . فعلا که تابستون هست و در خدمتم .

جای دوری نیستم . همین اطراف زیر سایه تون هستم .

ممنونم از مهرتون . با آرزوی بهترین ها برای شما.

سلام مگی خانوم

انشاالله زیر سایه ی حضرت صاحب الامر (عج)

قربان شما .منهم برای شما آرزو می کنم به همه ی آرزوهای قشنگتون برسین و همیشه موفق باشید

نرگس شنبه 11 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 07:16 ب.ظ

سلام. بالاخره آپ کردم. ببخشید که جواب اس ام استون رو نداده بودم. گوشیم رو توی اداره جا گذاشته بودم.
عید گذشته هم مبارک.

سلام نرگس جون .خواهش می کنم عزیزم
ممنون

مامان یک عدد کلوچه شنبه 11 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 04:42 ب.ظ

میگما خاتون جون اگر قرار بود ترمه آشپز بشه شده بود...بی خیال این طفلک بشین و بیاید به روز کنید...حوصلمون سر رفتا

آره حق دارین !

چشم .حتما

مادر بچا جمعه 10 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:43 ب.ظ

سلام من رفتم مشهد برگشتم شما هنوز آپ نکردین ... منتظریما !!!

سلام . رسیدن بخیر ،زیارت قبول

اتفاقأ من همش منتظر آپ کردن شما بودم .چندین بار اومدم نبودید

مهتاب جمعه 10 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:17 ق.ظ http://www.fullmoonrising.blogfa.com

عید سعید مبعث برشما مبارک[گل]

برای شما هم خیلی مبارک باشه

مگی دوشنبه 6 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:07 ب.ظ

سلام . احوال شما ؟ انشاالله همیشه خوب و خوش باشید.
متاسفانه اقامتم در کرمون کمه و نمیتونم مثل قبل مزاحمت ایچاد کنم.
وگرنه احوالپرس دوستان هستم.
از لطفتون ممنونم. قربان شما.

سلااااااااام .چه عجب از این ورا !
چقدر خوشحال شدم بهم سر زدین .مگه شما در حال حاضر کجایید ؟ کرمان نیستید ؟ میرم از مهتاب جون می پرسم تا فضولیم بخوابه !

hsh یکشنبه 5 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:33 ق.ظ http://www.drizzle.mihanblog.com/

سلام...
ای بابا... حالا مگه یه خاطره نوشتن چقدر طول میکشه؟

گرچه من خودم گاهی اوقات اصلا حسشو ندارم ببینم کسی برام نظر داده یا نه چه برسه به آپ کردن!

من که نصف وقتمو گرفتارِ کارو بارم... بقیشم حالشو ندارم... به قول معروف: حسش نیست...

عجب اوضاعیه ها...

سلااااااااام
نوشتن کاری نداره عزیزم . پرداخت و ویرایشش کار داره ننه !
آره بابا ولللللللللللش کن !
بیحود نیس این انیمیشن ها رو برامون ساختن ناقلاها

ترمه یکشنبه 5 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:25 ق.ظ

آخه چرا منو تو این موقعیت قرار میدیییین! :دی باور کنین استعدادم تو این یه مورد خوبه!

ترمه یکشنبه 5 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:21 ق.ظ

مامان من در خدمتم! هرکاری بگین انجام میدم جز کارای خونه!!

بلهههههههههههههههه ! واقعأ

نیلوفر شنبه 4 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 09:55 ب.ظ http://rebirth.freeblog.ir

همیشه میگم آشپزی واقعا یه هنره و البته حتی یه نوع درمان روانشناختی هم هست!!! به نظر من همه باید آشپزی بلد باشن مخصوصا مردا

آخه غذاهای سنتی رو همه بلدن! من دوست دارم چیزایی بلد باشم که بقیه بلد نیستن از اون لحاظ میگم بعد ملت میگن چه دختری ماشالا

رونوشت به تایپیست: کمک کن دیگه ما دلمون تنگیده خب

کلأ صحیح می فرمایید سرکار
این مردا هم جووناشون امثال پسر من فقط تو کار سرخ کردن انواع قطعات آماده ی موجود در سوپرها هستن مثل فیله سوخاری و شنیتسل و سیب زمینی نیمه سرخ شده و ناگت و.... پیر و پاتالاشون هم مثل شوهر من تو کار نون پنیر چایی و نیمرو هستن !
ماشالا چههههههههههه دختری !
خودم بالاخره یه کاریش می کنم

نیلوفر جمعه 3 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 08:52 ب.ظ http://rebirth.freeblog.ir



خوش به حال ترمه خانوم من که خودکفا هستم! از رو دستور می خونم می پزم! با اجازه تون علاقه ای هم به یاد گرفتن غذاهای سنتی ندارم!

روزهاتون شاد
امیدوارم به زودی شاهد کلی سوژه در این مکان باشیم!

اوه چه خوب ! پس اهل آشپزی هستی
اما غذاهای سنتی مگه چشونه ماااااااااادر ؟ واه واه واه !

گفتم که نیلوفر جان سوژه هست راستش نیاز به یک تایپیست بیکار دارم که البته بغل دستم موجوده اما برا من کاری انجام نمیده !

مامان یک عدد کلوچه پنج‌شنبه 2 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 09:35 ب.ظ http://www.madarihayeman.blogfa.com

من جای شما باشم یه سی دی یا کتاب آشپزی میذارم دم دستش...
البته نمی دونم فیلم خروس جنگی رو دیدین فقط مواظبش باشید اونجوری نشه...ههههه
به ترمه جون نگید من اینا رو گفتما
به ترمه هم بگید از این لطفا در حق این کفترا تو زمستون بکنه که هیچی نیست این بد بختا میشن عین نی قلیون ...تو تابستون هر چی باشه میخورن بالاخره...

بااجازه تون این برنامه ها رو 2-3 سال پیش پیاده کرده
بعیدم نیس مث خروس جنگی بشه
زمستونم از این حراب کاریا می کنه اما به کفترای بیچاره نمیده ! زورش میاد بره بالا !

مژده پنج‌شنبه 2 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:23 ق.ظ http://mahenodarab.persianblog.ir

آخی فدای دختر کدبانو... یاد اون موقعها افتادم که می خواستم خانه داری و آشپزی از مادرم یاد بگیرم.... شاد باشین

قربونت برم عزیزم
ایشالا نوبت آیسا خانومم میشه چشم به هم بزنی

صحرا پنج‌شنبه 2 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:36 ق.ظ

الهیییییییییییییییییییییییییییی ................ من قربون این مامان و خواهر گلم برمممممم ..........پس اینبار امدم دیگه دو نوع دستپخت خوشمزه میخورمممممممممممممممممم ............هوراااااااااااااااااااااااا :..........دوستون دارم و نمیدونین چقد دلم برا هردوتون تنگ شده هاااااااااا ...........بوسسسسسسسسسسسسسسسس

قربونت برم عزیزممممممممممم

ما هم خییییییلی دلمون برات تنگ شده زودتر بیا همو ببینیم ... منتظریما

بوسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس

مرمریتا چهارشنبه 1 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 08:10 ب.ظ

سلام خاتونی خوبی

دلم تنگ شده بود برات

البته این مدت همش با گوشیم چک میکردم اما نمیشد کامنت بذارم

حالا اومدم دیگه یه کار خونه گره خورده منو آقای همسر همش اینور اونور دنبال کارا بودیم

سلام ممنون عزیزم

منم همینطور
خسته نباشی ایشالا هرچه زودتر رفع مشکل بشه

ترمه چهارشنبه 1 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 06:48 ب.ظ

مامان، آهنگ اسپریچو رو که تتلو خونده رو دوست دارم، یاد دوست دوران دبستانم می افتم! D:

آره پرستو دحتر خوبی بود ...

ترمه چهارشنبه 1 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 06:46 ب.ظ

خب به نظر من باید بعد دیگه ی قضیه رو هم در نظر بگیرین که من چقدر دختر خوب و مهربون و باوفاییم که به فکر این پرندگان طفل معصوم هستم و براشون سهمه ی زیادی نگه میدارم !!!!! ها بـــــله!

واقعـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــأ !؟
از اون لحاااااااااااااظ !

شاذه چهارشنبه 1 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 05:18 ب.ظ http://moon30.blogsky.com

خسته نباشین از این همه تلاش بی وقفه
میگم در مواد لازم بعدی یکی از اون کفتر چاهی های چاق و چله رو سر ببرین اقلاً کمی جبران مافات بشه!
ما هم سعی داریم کمی آشپزی یاد دختر بدهیم. ولی فعلاً به این ختم شده که اگر خونه باشن و کلاسهای رنگارنگشون اجازه بدن، بیاد بغل دستم وایسه و تماشا کنه. البته پریروز دادم سیب زمینیهای نهار رو خرد کنه که دقیقاً دو ساعت طول کشید و تمام نشد. بقیشو خودم کردم
منتظر خاطرات قشنگتون هستیم

قربان شما ممنون

آخی بیجاره ها ! این کفترای فلک زده میگن نه به ما برسین نه بذارینمون لای پلو !

خوب پس شمام دستتون تو کاره ! الهــــــــــی ! نازی ! اشکال نداره بچمون
انشاءالله فرصت نوشتن پیدا بشه حتمأ

نرگس چهارشنبه 1 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 07:48 ق.ظ http://panjereh.blogfa.com/

سلام. خوش به حال ترمه جون. پس خوش میگذرونید مادر و دختر خبری ازتون نیست.

نه بابا جه خوشی !
همین روزاست که از آموزش دادن بهش دست بردارم !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد