به قول " مادر بچه ها ": بیا و بچه بزرگ کن !


هیجده نوزده سالی می شد اردیبهشت کرمون رو ندیده بودم .

شلوغ بازی و جریس پریس چغوکا (جیک جیک گنجشکها ) و سر و صدای کلاغها و کِراجَک ( کلاغ زاغی ) ،صدای تکراری نوک زدن دارکوب سمج به تنه ی درختهای چنار ، منو می برد به سالهای دور .سالهایی که بابا حیاط رو آب پاشی می کردن و بعد از ظهرها مراسم هندونه و خربزه خورون دور هم بود و بعد هم چیدن گلهای خطمی ( گل پنیرک )، برای دومین بار در روز. چرا که یک سری از گلهای باز شده صبح زود چیده می شد .

القصه ، یک روز بعد از ظهر که هوا بهاری بهاری بود و حال و هوای خونه شبیه همون روزای قدیم شده بود تصمیم گرفتم برم تو حیاط و یک دل سیر باغچه و درختا رو تماشا کنم. از اونجا که حیاط خونه مون همیشه پر بود از عقرب و کِرپو (مارمولک) و حتی گهگاهی مارهای خوش خط و خال ، به دخترم گفتم من موبایلمو با خودم می برم اگه دیر کردم و بعد از یه ربع یا بیست دقیقه پیدام نشد بهم زنگ بزن ، ببین سالم هستم یا خدای نکرده ،مارو (مار) کَندِتَم ؟ (نیشم زده )

رفتم تو حیاط و شروع کردم به گردش ، اینور و اونور ... زیر چتر درخت توت مجنون که سنگفرش حیاط رو بنفش رنگ ، کرده بود ،به سراغ توت سفید رفتم . جاتون خالی چندتایی هم توت سفید چاق و چله خوردم ، سعی کردم گلای درخت گل انار رو بشمرم که نشد ! بعد رفتم تو حیاط پشتی که قدیما به کوهستانو معروف بود و الان اثری از باغچه و درختاش نیست .درخت آلوچه رو حسابی ورانداز (برانداز) کردم  ، آلوچه نداده بود امسال .رفتم به سمت باغچه ی کوچکی که بچگیا می گفتیمش "باغو " .باغو ظاهرأ از همه جا سرسبزتر بود شاید به این دلیل که پشت دیوار واقع شده بود و آفتاب داغ کویری ، مستقیم روی درختاش نمی تابید و شاید به همین دلیل اونجا منبع موجودات موذی بود . خنکی هوای اونجا خیلی بهم چسبید و بدون توجه به موجودات ذکر شده ،زیر درختاش نشستم و تجدید خاطره می کردم . غرق در احساس بودم که یکدفه دیدم یک قسمت از دیوار باغو داره راه میره ! از جا پریدم و از تصور دیدن مار به خودم لرزیدم .خوب که دقت کردم دیدم اون یک کرپوی بزرگ کریه و زشته که همرنگ دیواره. دیگه نتونستم بمونم و به سمت ساختمان دویدم . در همین حال نگاهی به ساعت انداختم ، دیدم بیش از نیم ساعته که من اومدم تو حیاط و این دختر اصلأ نگران من نشده ، شایدم بکلی فراموش کرده من چی گفتم .آخه حتی یه زنگ نزده ببینه مشکلی پیش اومده یا نه !

در همین اثنا ،دخترم که دید من سراسیمه و تنوره کشان به طرفش میام ، با خونسردی نگاهی به ساعت انداخت و گفت : اِ اومدین مامان ؟ همین الان می خواستم زنگ بزنم به مارو ببینم سالمه یا شما کَندِنِش !!! (نیشش زدین )

اول متوجه نشدم چی گفته، یکدفه دوزاریم افتاد .تا به خود اومدم، دیدم طرف فلنگو بسته و الفرار !


__________________________________

توضیح :

" کَندن " به معنای نیش زدن حشرات و موجودات موذی مثل مار است . هنگام صرف این فعل ،در زمان گذشته ،حرف " ه " تبدیل به  "ت" می شود .

مثال : کَندِتَم ( نیشم زد ) _  کَندِتِت ( نیشت زد ) _ کَندِتِش ( نیشش زد )