ماجراهای عمه بی بی (۱)


عم بی بی ( عمه بی بی ) خدا بیامرز، عمه ی مامان فخرالملوک و مامان بزرگ مادری شمس الملوک بودن . از طرفی هم مادر شوهر مامان شمس الملوک . یعنی مادربزرگ پدری شمس الملوک ! در نتیجه بیشتر اخبار منتشره برمی گرده به شمس الملوک که طبیعتأ تماسش با مادربزرگش بیشتر بوده . اما در فامیل کسی نیست که با ایشون برخوردی نداشته باشه و خاطره ای نداشته باشه . هرچی باشه عم بی بی ،یکی از بزرگترای فامیل بودن و خیلی هم حساس و ریزبین. اگر کسی دم تیغ ایشون می افتاد ازلطف ایشان بی بهره نمی موند. عم بی بی پیرزنی بودن با قد متوسط ، نسیتا چاق ، با گیسی حنایی دو بر بافته که از زیر چارقد سفید و تمیز عم بی بی سرک می کشید. لباسشون همیشه پیراهنهای خوشگل و گلدار با دامنهای کمر چین و پفی بود که بنا به گفته ی شمس الملوک لعنتی ! در مراسم خواستگاریش وقتی عم بی بی اومدن که بشینن یهو دامن چین چینی مثل چتر نجات باز میشه و اطراف عم بی بی رو پر می کنه !( واقعا عجب موجودیه این شمس الملوک !)

القصه عمه بی بی خیلی هم با سلیقه و در ضمن ایراد گیر بود . مثلأ یکدفعه که خونه ی ما مهمون بودن ، بنده خدا حوصله شون سر رفته بود و شروع کردن به بافتن ریشه های قالی ها ! چون از آشفتگی ریشه های قالی خوششون نمی اومد. ایشون دور تا دور فرش ، سر زانو می چرخید چون حوصله نداشت پاشه از این ور تا اون ور فرش راه بره . خلاصه با اون دامن چین چینی و پفی از یک طرف شروع می کرد ، ریشه های قالی رو دو نخه می بافت و به من و خواهرم هم می گفت که کمکش ببافیم . داداش رضای ناقلای ما هم که شیطنتاش ورد زبونه ، پشت سر ما و عم بی بی می اومد و همه ی ریشه های بافته رو باز می کرد ! حالا تصور کنید جهار نفر سر یک قالی نشستن و هی دور این قالی می چرخن ! عم بی بی هم که وقتی سر صحبت میفتاد دیگه از زمان و مکان غافل می شد ، بنده خدا هی حرف می زد و خاطره تعریف می کرد و می بافت و اصلأ حواسش به ریشه های باز شده نبود . باور کنید یکساعت می گذشت و عمه بی بی دورهمون یه دونه فرش می چرخید و ریشه می بافت و اصلأ متوجه مطلب نمی شد ! مامان هم خوشحال از اینکه از پرحرفی های عم بی بی نجات پیدا کردن به حال و روز ما می خندیدن !

چه روزایی بود ..... چه دلهای خوشی داشتیم ، یادش بخیر ........ حالا مجبوریم با تکرار اون خاطرات تکرار نشدنی برای همدیگه ، حداقل اوقات خوشی رو برای خودمون فراهم کنیم.

ماجرای جراحی آب مروارید چشم عم بی بی هم خیلی جالبه . دایی جان شمس الملوک که همانا پسرخاله ی فخرالملوک باشه و مسئولیت وقت گرفتن از دکتر و ایاب و ذهاب ایشان رو به عهده گرفته بوده نقل می کنه : زمانی که دکتر به عم بی بی میگه که سه شنبه برای عمل آماده باشن ، عم بی بی میگن : " آقای دکتر من سه شنبا ( سه شنبه ها ) یازده تا عکسه می کِنَم (عطسه می زنم ) ، وَر چشمم ضِلَر(ضرر) نداره !؟ و دکتر که حساب کار دستش اومده بود که بنده خدا می خواد از گیر جراحی در بره ، گفته بود : نخیر ،هیچ ضرری نداره ! وقت عمل هم ، عم بی بی گفته بودن :" آقای دکتر! نمی خواد زیاد زحمت بکِشِن ،همیقد ( همینقدر) یه ذَرویی ( ذره ای) ببینم خوبه ! همیقد که بتونم اون دنیا نامه ی اعمالم رو بخونم برام بسه !!! تازه وقتی که از بیمارستان مرخص شده بودند همه ی فامیل می رفتن احوالپرسی ایشون ، از جمله پدر فخرالملوک که وقتی از در وارد شدن با صدای خیلی بلند گفتن : سلام علیکم عم بی بی ! عمه بی بی هم که بهشون برخورده بود گفتن : چرا جیق می زنِن ؟ مَ چشممامِ عمل کردم ، گوشام که سالمه !!!

یادشون بخیر ،چه دلهای پاکی داشتن قدیمیها ......

خدا رحمت کنه عم بی بی وقتی می اومدن کرمان ، خونه بی بی جون که زن برادر ایشون بودن ( یعنی مادر بزرگ مادری ملوک ها ) اتراق می کردن ! از اون اتراق کردن ها که دیگه بی بی جون دست به دعا میشدن تا بلکه فرجی برسه و نجات پیدا کنن ! از اونجا که ایشون با بی بی جون بسیار احساس راحتی می کردن ،( البته بنظر می رسید که این یک احساس یکطرفه باشه !) از صبح که بیدارمی شدن تا شب در رکاب بی بی بودن و یکریز صحبت می کردن . خواب بعد از ظهر و استراحت برای عم بی بی که خیلی اکتیو بودن معنا و مفهومی نداشت ! این طور که بنظر می رسید ایشون حسابی با بی بی جون اخت بودن و انگار نه انگار که عروسی گفتن و خواهرشوهری !!!

عم بی بی شبها تا دیروقت بیدار مینشستن وصحبت می کردن، حتی در رختخواب دست از سر بی بی بر نمی داشتن . تا اینکه فکری به خاطر بی بی جون می گذره و به عم بی بی میگن :" ایوای چرا صداتون گرفته ؟ نکنه سرما خورده باشِن ؟" و پشت بندش ، بدون اینکه به عم بی بی فرصت اظهار نظر بدن ،میرن و شربت سینه ( اکسپکتورانت ) رو میارن وبه زور به ایشون میدن. شربت سینه خوردن همان وهوا رفتن صدای خور و پف عم بی بی همان ! و متعاقب آن نفس راحتی که بی بی جون کشیدن !

و اینگونه شد که شربت سینه به لیست وسایل پذیرایی از عم بی بی اضافه شد !