بعد از ننجانو چشممون به جمال " طوطی " که به قول خودش از کولی های لاله زار " بافت " بود، روشن شد .( لاله زار دشت بسیار خوش آب و هوایی ست در حوالی شهرستان بافت ) القصه بوی بهار که به دماغ طوطی می رسید ، سر و کله اش پیدا میشد و پاتوقش هم پارک " نشاط " شهر کرمان بود . چهار تا خال آبی بصورت لوزی وسط ابروهاش بود که بعدأ فهمیدم خالکوبیه و یک خال گوشتی بزرگ و زشت که دو سه تا موی دراز هم داشت روی چونه اش بود . اما چون همیشه برای جلب مشتری می خندید و خوش برخورد بود ، عیبش زیاد به چشم نمی اومد .اونم فالش بد نبود ، چرت و پرت زیاد سر هم می کرد اما از ده تا یکی هم درست می گفت . با وجود همه ی این حرفا همیشه باید پیشش فال می گرفتیم ، عادت کرده بودیم ،در واقع معتاد شده بودیم ! دو سه ماه قبل شنیدم طوطی مُرده ، دلم براش سوخت . چقدر برامون خاطره ساخته بود بیچاره ،خدا بیامرزدش با اون راست و دروغهاش !
همزمان با طوطی ، پای فالگیرهای مثلأ با کلاس هم به کرمان باز شده بود و اکثرأ هم مهاجر بودن و کرمونی نبودن . اونا فال قهوه ، ورق و تاروت می گرفتن که البته ما خدمت تک تک شون رسیدیم و از همشون تست گرفتیم ! یکیشون خیلی خیلی درست می گفت .دقیقأ در همون زمان ، کولی های همولایتی " طوطی " ،" میدون گنجعلیخان " و " میدون باغ " رو قرق کرده بودن و فال می گرفتن و مهره ی مار میدادن و از این اراجیف ! اینها همشون معاصر با جناب " عذرا کوره " بودن که ماجرای اون در یک پست اختصاصی ذکر شده !!!
باز همزمان با عذرا و طوطی ،یک فالگیر چاق و چله که بی شباهت به " چاملی " ( دوست کارتونی تنسی تاکسیدو ) هم نبود . دم در دادگستری می نشست و برای شاکی ها سرکتاب باز می کرد . جلوی روش یک بقچه باز کرده بود و انواع کتابای جادو جنبلی چیده بود . مردم اسمشو گذاشته بودن "حاج انذروت " ! شاید چون ورژن فالش پایین تر از همه بود و به قول امروزی ها بی کلاس بود .این بنده خدا همزمان با عوض شدن فصول جاش عوض میشد . گاهی اونور خیابون بود توی سایه و گاهی زیر آفتاب نیم گرم ، اینور خیابون ! منم خیلی ازش بدم می اومد اما چون تاریخچه ی فالگیرای معاصرم رو می نویسم ، اسم اینم باید ذکر بشه! مبادا در حقش کوتاهی بشه !!
ادامه دارد .....