مواظب باش ، داری فراموش میشی !

۱


با نهصد و نود و نهمین فریاد " پاشو ! چقدر می خوابی ! " ، وحشتزده از خواب می پره . بالشو بغل می کنه و تو جاش غلت می زنه .با خودش میگه : ااااااااااه ! نمیذارن یک دقیقه بخوابی من دیشب فقط سه ساعت خوابیدم ! 

بعد همونطور خواب آلود ،در حالیکه تو جاشه ، با چشمای بسته کورمال کورمال دنبال چیزی می گرده اما پیداش نمی کنه . با خودش میگه : حتمأ اینا برش داشتن ! و در نهایت خشم از جا می پره .با چهره ی رنگ پریده و چشمای قرمز و پف کرده می پره تو هال و داد می زنه : کی موبایل منو برداشته ؟ گوشیم کو ؟ چند بار بگم کارتون به وسائل من نباشه ؟ 

هیچکس بهش جواب نمیده ... دوباره بر می گرده تو اتاقش .هرچی رو تختشه میریزه پایین که یک دفعه صدای ترق ! اونو به خود میاره ! گوشی متلاشی رو بر میداره و جفت و جورش میکنه . روشنش می کنه و یه تست می زنه .سالمه... نفس راحتی می کشه و با لبخند میشینه روی تختش و شروع می کنه به خوندن نوتیفیکیشن هاش . لبخندش باز و بازتر میشه و تبدیل میشه به خنده و سپس قهقهه های دیوانه وار ! همینطور که گوشی دستشه دوباره میاد تو هال اما ایندفعه داره ریسه میره !!

_ صبح بخیر !

_ ظهر بخیر ! 

_ تو رو خدا اینو گوش کن :

 مسافر اول : تاسکی تاسکی واسا سوار شم

مسافر دوم: خخخخخخخخخخخخخخخ 

مسافر اول : زهر مار به چی میخندی

مسافر دوم: تاسکی یعنی چی؟ این که تاسکی نیست

مسافر اول: خو پ چیه

مسافر دوم: این شصخیه نه تاسکی 

خداییش خیلی باحال بود نه ؟

_ !؟ !؟ !؟ !؟ !؟ !؟ !؟ !؟ !؟ !؟ !؟ !؟ !؟ !؟ !؟ !؟ !؟ !؟ !؟ !؟


۲


_ بچه ها قسمت آخر اون سریالی که خیلی دوست داشتین ،ضبط کردم با هم ببینیم...میاین ؟ ...بچه ها ... بچه ها!

_ .....

_ بچه هااااااا ! 

.....

*

دو هفته بعد : 

_ بچه ها نمیاین قسمت آخر اون سریالی که خیلی دوست داشتین ببینین ؟ ... بچه ها ... بچه ها !

_ .....

_ بچه هاااااااا ! 

_ بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــله !؟ چی ؟ کدوم فیلم ؟

_ هیچی .... هیچی ....


*

یک ماه بعد :

_ بچه ها نمی خواین اون فیلمو با هم ببینیم ؟ شما که خیلی دوست داشتین ...

_ ......

_ بچه هاااااااا !

_ هان !؟ چرا ... چرا ... میاییم ....

_ پس کی دیگه ؟ 

_ الان فلش میارم لطفأ کپی کنین هر کی هروقت فرصت کرد با لپ تاپ خودش ببینه !

_ من دلم می خواد اون فیلمو با هم ببینیم ، دور هم ... می فهمین ؟ دور هم ؟ میدونین دورهم بودن یعنی چی ؟ ناسلامتی ما یک خانواده ایم ... 

_ وای ببخشید بخدا . شرمنده ... چشم ! الان کارم تموم بشه ... حتمأ ... حالا شما ببینین ما هم میایم ....

نیم ساعت بعد :

_  نمیااااااین ؟

_ .......

_ بچه هااااااااااااااااا !

_ ها ! چی ! چی شده ؟ بله ! الان میرم ... همین الان ... تافتون بگیرم یا فانتزی ... به نظر من با باگت بیشتر می چسبه ! راستی چیپسم بگیرم ؟

_  !؟ !؟ !؟ !؟ !؟ !؟ !؟ !؟ !؟ !؟ !؟ !؟ !؟ !؟ !؟ !؟ !؟ !؟ !؟ !؟


۳


_ آخه اینم زندگی شد ؟ پس آدم کِی میتونه بچه شو ببینه ؟ ما کِی می تونیم دو کلمه با هم صحبت کنیم ... یاد بچگی هاتون بخیر ... چقدر به ما وابسته بودین ... حالا که ما به شما وابسته شدیم زندگیمون شده این ... راست گفتن که قرن بیست و یک ، عصر یخبندان عواطفه .....

شلیک خنده شنیده میشه . خنده پشت خنده !

_  خیلی حرفم خنده دار بود ؟ 

_  ....

_ گفتم حرفم خیلی خنده دار بود ؟؟؟ 

_ .....

با عصبانیت به سمت اتاق اون می دوه .غافل از اینکه اون هدست گذاشته و داره فیلم تماشا می کنه !!

_ این درسته آخه ؟؟؟ 

_ ببخشید آدامس می جوین ؟ هه هه ! شوخی کردم بابا... با منین ؟ بله ؟

_ میگم آخه اینم شد زندگی؟ پس آدم کِی میتونه بچه شو ببینه ؟

_ من که هی میگم بیاین کاکائو ، واتس اپ یا حداقل اینستاگرام ، شما گوش نمی کنین !!


_  !؟ !؟ !؟ !؟ !؟ !؟ !؟ !؟ !؟ !؟ !؟ !؟ !؟ !؟ !؟ !؟ !؟ !؟ !؟ !؟


نظرات 4 + ارسال نظر
رویا جمعه 29 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 09:32 ق.ظ http://ahoyekheyal.persianblog.ir

سلام خاتون جان .باز که رفتی حاجی حاجی مکه.بابا چشم مون به این چار دیواری خشک شد
آره والا خواهر جون .چه دنیایی شده .یعنی برزخیه واسه خودش

سلام به به ! رویا خانوم خوش اومدی ... ای ناقلا حداقل ای میلی ... خصوصی

واقعأ ...

شاذه یکشنبه 24 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 06:13 ب.ظ http://moon30.blogsky.com

سلام خاتون جان
متاسفانه زندگیامون داره خیلی سرد و تلخ و دور از هم میشه تو این دهکده ی کوچیک جهانی! دلم بدجوری برای دور همی های ساده و بی تکلف سی چهل سال پیش تنگه... خیلی زیاااااد... کاش دوباره از خاطراتتون بنویسین و غرق بشم تو اون دوره...
کلیپ پیشنهادی ترمه جان هم خیلی جالب بود. ممنون از آدرسی که گذاشت

سلام شاذه جونم

بله متأسفانه ...

منم همینطور و اتفاقأ چند مطلب در این مورد دارم که باید ویرایش بشن .انشاالله خدا بخواد حتمأ در اولین فرصت میذارم.فقط نمیدونم این کارهای مربوط به سال نو چرا تموم نمیشن

بله یک واقعیت کاملأ ملموس بود اون کلیپ ... ممنون از شما که وقت گذاشتین

مامان یک عدد کلوچه شنبه 23 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 04:09 ب.ظ http://madarihayeman.blogfa.com

امان امان از این تکنولوژی که روز به روز در حال پیشرفته..آدم نمیدونه خوشحال باشه و استفاده کنه یا ناراحت باشه و بازم استفاده کنه
خوشحالم که دوباره می نویسید..ای کاش تند تند بنویسید..اگر میدونستین که یکی مثل من تقریباً هر روز اینجا سر میزنه شاید دلتون میسوخت و بیشتر مینویشتید
دلم براتون تنگ شده خاتون...

آره مادر ! در هر صورت استفاده می شه !! می بینید چه زمونه ای شده ؟

منم خوشحالم که شما افتخار میدین و سر می زنید ... خیلی لطف می کنید .این مطالب بیشترشون آماده ان اما ویرایش شون کار می بره . منم که پیرزالی سرم شلوغه

باور کنید منم همینطور ... چه اینجا چه کرمون همش به یادتونم

ترمه دوشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 04:43 ب.ظ http://shabdar4barg.blogfa.com

مطلبتون خیلی قشنگ بود واقعا همینطوره. با خوندنش یاد کلیپ Disconnect to Connect افتادم ...

http://s5.picofile.com/file/8119261834/Disconnect_to_Connect.wmv.html

ممنون مامان

واقعآ کلیپ جالب و پر معنائیه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد