گاهی سکوت حرفهای قشنگی می زند !



- نمی نویسی ؟


- راستش دستم به نوشتن نمیره ،تو هیچ سبکی ، نه شاد نه غمگین ...


- شاید سوژه نداری


- حدود نود سوژه آماده ی پرداخت دارم به جز سوژه هایی که هر روز پشت هم میرسن !


- شاید افسرده شدی ؟


- غمگین و دلتنگ یا منفعل هم نیستم .


- پس تنبلی می کنی !


- کارهای زیادی دارم که انجام میدم


- پس وقت نداری ...


- همیشه ساعتی رو به خودم اختصاص میدم


- ...


- ...


- هوووم ... پس به بی تفاوتی رسیدی !


- به هیچوجه !


- خودت چی فکر می کنی ؟


- میدونی ... این یک وبلاگ شخصیه نه تفریحی. شمس الملوک و فخرالملوک هم یک زندگی کاملأ معمولی دارن گاهی شاد، گاهی غمگین ... البته سعی می کنم از خاطرات تلخ ننویسم .اما قرار نیست اینجا صرفأ ایستگاه خنده باشه . من از ابتذال متنفرم .


- ابتذال یک آفت مرموزه که یواشکی میاد و رخنه می کنه .


- دقیقأ !


- خوب ... سکوت همیشه هم بد نیست .


- متشکرم که بهم حق دادی دوست من. وبلاگ روزنامه که نیست گاهنامه است  .




نظرات 7 + ارسال نظر
شاذه چهارشنبه 15 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 03:36 ق.ظ http://moon30.blogsky.com

صلاح مملکت خویش خسروان دانند...
به هر حال هروقت بنویسید، مخصوصا از خاطرات شیرینتان با آن حال و هوای نوستالوژیک دوست داشتنی، واقعاً لذت می بریم...

قربان شما
متشکرم شاذّه عزیزم .خیلی لطف دارید

صحرا چهارشنبه 15 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:36 ق.ظ

قربون دل مهربون مامان گلی خودم ........اره سکوت هم واقعا گاهی زیباست .........اما خوب من دلم براتون تند تند تنگ میشه اگه ننویسید .......دوستون دارم یه عالمه .........

قربونت برم صحرا جونم .ممنون که درکم می کنی

منم همینطور عزیزم

نرگس دوشنبه 13 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 05:28 ب.ظ http://panjereh.blogfa.com/

سلام. خوب این جمله گاهی سکوت حرفهای قشنگی میزند رو توی حریم مهربانی وقتی نوشتید دیگه پست آخر بود. مواظب باشید لطفاْ‌اینجا اونطوری نشه.
بعدش منم درک میکنم چون منم مدام میگردم تا مساله ای که حال و هوا یا مشکل این روزهام باشه رو مطرح کنم متاسفانه خیلی چیزها رو حق گفتنش رو نداریم وگرنه که نقد فراوان است...
ولی یه سوال ... منظورتون از ابتذال چیه؟ منظورتون این نیست که خنده ابتذاله؟

سلام نرگس جان، ایشالا اینطور نمیشه
آره تو هم دیر به دیر آپ می کنی
نه اصلأ ! من فکر می کنم عادت به خنده ابتذاله .عادت خندیدن و ختداندن . من اینجا فقط خاطرات واقعی می نویسم .اما این خاطرات الزامأ نباید خنده دار باشه .

مامان یک عدد کلوچه دوشنبه 13 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 04:05 ب.ظ

سلامممممممممممممممم
این یعنی که دیگه نیایم اینجا بگیم خاتون جون چرا نمی نویسی
باشه نمیگیم
اما آخه وقتی نمی نویسین خوب من حوصلم سر میره هی میام اینجا خبری نیست

سلاااااااااااااام

نه عزیزم ، کاملأ برعکس

خوب می کنید همیشه بیا و بگو حوصله ت سررفته منم میام و می نویسم

نیلوفر دوشنبه 13 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 03:00 ب.ظ http://rebirth.freeblog.ir


من که قبلا کشف کرده بودم

"سکوت نوعی تصعید است".



اما سکوت تو خیلی زیباتره !
اون سکوته که نوعی تصعیده نیلوفرجان

مژده دوشنبه 13 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:36 ق.ظ http://mahenodarab.persianblog.ir

الهی قربونت برم با این مکالمه ات... منهم یه موقعهایی اینطوری می شم... می بوسمت فراوووون.... شاد شاد باشی

ای ناقلاااااااااااااا ! این از اون قربون صدقه ها بودا
منم همینطور
الهی که تو هم در کنار همسر عزیز و گل دختر ملوست همیشه شاد باشی

مادر بچا دوشنبه 13 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:09 ق.ظ http://maleke.blogsky.com/

سلام

چه جالب چقدر این احساس به من هم دست میده

ممکنه ساعتی بی هدف توی وب بگردم ولی سوژه ای که احساس کنم در خور حال و احوالم هست خودش رو نمایان نکنه

در مورد احوال روزانه هم که نمیشه نوشت مردم چه گناهی کردن

گاهی سکوت هم بد نیست

ولی این پست شما از سکوت خیلی بهتر بود

خیلی ممنون از کامنتتون

سلام

واقعا ؟ خیلی خوشحالم که منو درک می کنین

بله همینطوره

ممنون از لطف شما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد