فیض بوک !


سلام سلام

بالاخره مقصر شناخته شد ! دیشب طی یک جلسه ی مفصل با بچه ها ،به این نتیجه رسیدیم که عامل اصلی این ننوشتن ها و بی علاقگی به وبلاگ همانا ف...س بوک است که اعتیاد آوره و با اینکه تقریبأ فاقد هرگونه بار محتوایی باارزشه ،اما آدم رو می کشه سمت خودش ، پیر و جوون هم نمی شناسه ! مخصوصأ وقتی می بینی بیشتر اونایی که شاید در سال یکبار هم نمی بینیشون در این محیط مجازی روزی صد دفعه باهاشون در تماسی ، کشش و علاقه ات بیشتر میشه . حالا فکر کنین که در این حین وی - پی عزیز هم قطع شه ، اونوقته که آب از دماغت راه میفته و هی تنتو می خارونی تا بالاخره آقا فیله راه بیفته !


*

دنیا وارونه شده مااااادر ! دیشب ترمه داشت دعا می خوند .منم پای کامپیوتر بودم ! بهش گفتم بلند بخون ما هم مستفیض بشیم. ترمه ی حاضر جواب با نیشخند گفت : " شما فعلأ از فیض بوک مستفیض بشین " !!! 




نظرات 18 + ارسال نظر
حامد دوشنبه 31 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:17 ب.ظ http://qertiperti.mihanblog.com/

ما در فیس بوک قصد اختشاش در بین برادران را داریم

از دست تو !

مگی یکشنبه 26 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 04:03 ق.ظ

ای مدنی برقع و مکی نقاب *** سایه نشین چند بُوَد آفتاب؟
منتظران را به لب آمد نفس *** ای ز تو فریاد، به فریاد رس

.

عیدتان مبارک . امید که همیشه در ظل توجهاتشان باشید

عجب شعر قشنگی و پر مضمونی


ممنون مگی جون، همینطور شما

صحرا دوشنبه 20 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:18 ب.ظ

من که رمز ندارمممممممم مامان گلی

رمزش همون قدیمیه س عزیزم

[ بدون نام ] دوشنبه 20 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:21 ب.ظ

دست گلت درد نکنه ....من دیشب هی اومدم رمزرو می زدم نمی رفت بعد الان فهمیدم حرف آخر رو اشتباهی زدم اینم سوتی من

دیدی اشغری ؟ اونوقت تهمت گرفتاری ام می ژنی !

مامان یک عدد کلوچه دوشنبه 20 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:07 ق.ظ

نه واقعا درگیرید خاتون
قبلنا میو مدید به ما رمزی میدادی ا
البته اگه دوست دارین

رمزو که قبلأ بهت دادم عزیزم

معلومه شما درگیرید مااادر

مامان یک عدد کلوچه دوشنبه 20 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:05 ق.ظ

من شرمندم!!!

از بابت ........

مامان یک عدد کلوچه یکشنبه 19 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:00 ق.ظ

ای بابا خاتون یعنی دیگه وبگردیم گذاشتی کنار؟!!!
کمک می خواین تو ترک بگید شاید تونستیم کاری بکنیما

اساسأ بنده وبگردی نداشتم دوست عزیز ، بذارید شفاف سازی کنم... اوهوم ! هوم .... یک وبلاگ دوستان هست و یک چک میل که وب گردی بحساب نمیاد !

اما فیژ بوک آره راست می گی آب اژ شر گژشته مااااااااادر ! اگه کاری اژ دشتت بر میاد بفرما !

می تی یکشنبه 19 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:45 ق.ظ http://miti.persianblog.ir

قسمت صحبت ترمه خیلییییییییی عاااااالی بوووووووووود

زبونش قیچی لازم شده !!!

شاذه شنبه 18 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 03:07 ب.ظ http://moon30.blogsky.com

نه بابا راست و حسینی اصلاً نرفتم طرفش. نه اکانت شوخکی نه اکانت راستکی. خودمو که میشناسم! میدونم چه زود عادت می کنم و وابسته میشم. وقتی که شدم تازه باید گل بیاریم اشترو بار کنیم!!!


ای خانم... اینا قصه اس. باور نکنین

چه خوب !
حق با شماست .چون خانمای خونه دار مخصوصأ من پیرزال ایقَِ داریم که دیگه فیض بوک توش گمه


سعی می کنم

نرگس شنبه 18 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 08:49 ق.ظ http://panjereh.blogfa.com/

سلام به خاتون عزیزم.

از دست این ترمه جون خوبی شما اینه که فاصله سنیتون زیاد نیست. بابت همینه که تو خونه شما دنیا برعکس میشه.

سلام نرگس عزیزم
اصلأ زیاد نیست ! سی سال کمه !؟
فکر کنم مشکل از " غولک " درون منه !!!!!!!!!!!!

مادر بچا جمعه 17 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:13 ب.ظ http://maleke.blogsky.com/

فکر می کنم ای مال همو خصوصی بود . اما من تاییدش می کنم که نظراتم بره بالا

مرمریتا پنج‌شنبه 16 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:10 ب.ظ

راستی منم تو فیض بوک هستم منم دعوت کنید

سلاااااااااااااااااااااااااام مرمری !

کجا بودی ننه ؟

حتمااااااااااااا !

مرمریتا پنج‌شنبه 16 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:07 ب.ظ

سلام خاتونی منم دلم تنگیده بود براتون

خوبین من هنوز دنبال کارامم

دعا کنید برامون

مامان یک عدد کلوچه پنج‌شنبه 16 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 05:49 ب.ظ


خداییش خیلی بد دردیه!!!منظورم قطع وی ژی بودا خدا نصیب گرگ بیابون نکنه مادر

آره بابا ! از عذاب آخرت سخت تره !!!

شاذه چهارشنبه 15 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 05:05 ب.ظ http://moon30.blogsky.com

خدا حفظ کنه این دخترک حاضرجوابتونو

منم از همون اول از ترس اعتیاد اصلاً عضوش نشدم. نه اونجا نه استامبل و بقیه جاها. چسبیدیم ور دل وب خودمون که بالاخره گاهی میشه ورخستاد رفت ور عقب کارا...

خیلی ممنون ، همینطور بچه های گل شما رو

ای ناقلا با اکانت مستعار چطور ؟ من قبلأ این جوری می اومدم و می رفتم . یه دفه هم با همین اکانت اومدم و دوباره رفتم .این دفعه بعنوان نویسنده ی این وبلاگ اومدم و ارتباطم کمی گسترده تره !!! ( ببینین چقدر رو راستم )

ارتباط گسترده ! خدا رحم کنه نه ؟ فکر کن اوجا یه پیرمردو لب گوری به تورم بیفته چی میییییییییییییشه !

اصلأ همش تقصیر این قصه های شماست که بدآموزی داره ! ما پیرزالا توهم میزنیم فک می کنیم 16 سالمونه !!!

صحرا چهارشنبه 15 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 05:05 ب.ظ

........بله مامان گلی ...فعلا اولشه .....حالا شانس بیاری که در گیر یه دونه این بازی هاش نشین.....اما خب من به عنوان یه کهنه کار محتاط میگویم بعدش اوضاع بهتر میشه .....اندکی صبر سحر نزدیک است....ولی من که مخلص این مامان گل خودم که فیس بوک باز شده هستم اساسی ...و از خدای متعال خواهان این میباشم که هر چه زودتر مقدمات دیدن ما رو فراهم بیاورد .......دوستدار همیشگی شما

البته خدمت " مادر بچا " هم عرژ کردم مشرف من اونقدا هم بالا نیش همینقد که شر پیری بریم چار تا لایک بژنیم و بیایم !

الهی آمین ! به امید دیدار عزیزم

نیلوفر چهارشنبه 15 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:11 ب.ظ http://rebirth.freeblog.ir

پس سکوت علامت رضا به آقا فیضه بوده! نه تصعید
راستی به ترمه خانوم بفرمایید یه کلاس واسه ما بذارن این توانایی یادآور شدن نکات ظریف به مردمو افزایش بدیم
یه مدته سرچشمه این تواناییه خارق العادم خشکیده

ظاهرأ !

نگین بابا ! بچه از رو میره

از همون قصه ی "مارو " باید میشناختینش

مادر بچا چهارشنبه 15 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:22 ب.ظ http://maleke.blogsky.com/

راست میگین اعتیاد آوره ظاهرا من هم اکانت دارم ولی از ترس اعتیادش ماه به ماه بهش سر میزنم زیادم خودم رو قاطی بازی ها و تست هاش نمی کنم

از ترس اعتیاد ... بسوزه پدر اعتیاد

چه بانمک جواب داد ترمه جون ماشالا به مامانش رفته حاضر جوابی و نمکش

منم مث پیرزالوا فقط میرم یه لایکی میزنم میام ولرد

هی هـــــــــــــــــــــــی ... بسوزه ....

شما لطف دارین ای زبونو سرش باید قیچی بشه بفهمی نفهمی !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد