کجایی کودکی !


بچه که بودیم مامان برای هرکدوممون یکی یه دونه جاجورابی خوشگل و باسلیقه دوخته بودن که یا به دیوار آویزون می شد یا به در کمد. این کیف خوشگل برای من ، جا خوراکی بود نه جاجورابی !

وقتی مش ربابه می رفت خرید همیشه تو سیاهه ( همون لیست امروزی) که مامان بهش می دادن حتمأ حتمأ بیسکویت مینوی عکس دار یا جایزه دار هم بود .همینطور پفک و اسمارتیز .... اوه یادم رفت ، بیسکویت مادر و بیسکویت باغ وحش .... 

مامان حتی اگر هدیه ای برام می گرفتن میذاشتن تو جا جورابی تا غافلگیرم کنن. می گفتن اینا رو فرشته ها برات آوردن .می دونستن از راه نرسیده ،اول میرم سراغ جاجورابی . حتی تو مدرسه فکرم پیش هدیه ی فرشته ها بود .

.......

...........

چقدر دلم تنگ شد برای بچگیا ...

......

...........

....................


ماه رمضان هم که می رسید ،هدیه های فرشته ها به نحو قابل توجهی چشمگیرتر می شد. مثل گل سر ،اسباب بازی و .... اما خوراکی ها ، اونا دست نمی خوردن، می موندن تو جا جورابی تا وقت افطار .خدا می دونه روزی چند دفعه می رفتم سراغشون. وقتی دلم ضعف می رفت میرفتم سراغ جاجورابی تا با بوی بیسکویت و شکلات خودمو سیر کنم .... اما یه حسی می گفت این کارو نکن ،از قشنگی روزه ات کم میشه ...

از ظهر به بعد برای لحظه ی افطار ثانیه شماری می کردم .اما مغرب که می شد از بس از خودم پذیرایی می کردم ،بعد افطار هیچی از گلوم پایین نمی رفت .حتی نمی تونستم به خوراکی های جا جورابی نگاه بندازم .

اما ... فرداش ... دوباره راز و نیاز جلوی جاجورابی شروع می شد و باز وقت افطار ، بی اعتنایی به خوراکی ها ...


*


این یه تجربه ی مکرّره برای همه ی بچه ها و همه ی بزرگترا وقتی که بچه بودن ... یک خاطره ی قشنگ که خودم تجربه کردم ، همینطور بچه ها و نوه هامون که تجربه می کنن انشاءالله !




 

نظرات 33 + ارسال نظر
مامان یک عدد کلوچه شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:02 ب.ظ

خاتون سلام...عید شما هم مبارک و نمازو روزه ها هم قبول...
دیگه ثابت کردین که معتقدین به جمله معروف کرمونی جماعت!!!!!!!!ولششششششششششششش کنین
خیلی طولانی شد آپ نکردنتون از یک ماه هم گذشت

سلام مامان کلوچه جونم

ها باب ولشششششششششششششش کن !


سرم شلوغه مادر ! مشغول خیاطی هستم .البته دروغ نگم امروز تموم شد

نرگس شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 08:54 ق.ظ http://panjereh.blogfa.com

سلااااام. با تاخیر عیدتون مبارک و طاعاتتون قبول.
راستش من چند بار سعی کردم برای تبریک عید کامنت بگذارم ولی هی error داد و در آخر نظرم ثبت نشد. ببخشید.
در ضمن به زودی (یعنی فردا پس فردا) آپ میکنیم.

سلاااااااااااام نرگس جان

این اینترنتم برنامه ش این بود تو ایام تعطیل

چه خوب ! منتظریم

نیلوفر دوشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:43 ق.ظ http://rebirth.irwb.net

سلااااااااااااااااااااااام
حالتون خوبه؟ عبادات قبول
یه مدت نبودم خیییییییییییلی دلم تنگیده بود! البته بگم ترک کردما!!! ولی خب بدون بلاگستان هرگز

سلااااااااااااام عزیزم

عیدت مبارک ، نماز و روزه هاتون قبول

منم دلم برات تنگ شده بود .خوشحال شدم که اهل بلاگستانی ودعا کن منم دوباره بتونم بیام

راستی از دیروز صبح در ایام دل انگیز " شوهربرفتون " بسر می برم !

بنده خدا می گفت خوبه که من هیچوقت خونه نیستم .در اونصورت چی می گفتی !!!

نرگس چهارشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:46 ق.ظ http://panjereh.blogfa.com

سلام خاتونی خوبید؟ قبول باشه طاعاتتون. خوب دیگه شبهای قدر هم تموم شد حالا دیگه وقت برای آپ کردن زیاده ما منتظریم.

سلام
قربانت .برای شما هم همینطور .

بیام ببینم شما خودت چه کردی خانوم

مامان یک عدد کلوچه شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:40 ق.ظ

بیا خاتون ما که هوچ(به قول اصفهانیا) ترمه هم صداش در اومد

آره می بینی تو رو خدا ؟

ترمه جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:39 ب.ظ

مامان خاتون جون آپ کنین دیگههه

دختری ام میایی ام !!

حامد پنج‌شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:07 ق.ظ http://qertiperti.mihanblog.com/

من هم دوران بعد از افطار را دوست میدارم

دورانی است بسیار زیبا

از اون لحااااااااااااااااظ !

حقا که پسر خاله ی غلامرضایی !!!

مادر بچا چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:12 ب.ظ http://maleke.blogsky.com/

سلام

من فکر میکردم برای این پست شما کامنت گذاشتم ولی مثل اینکه خواب دیدم یا طبق معمول اینترنت جون گازوییلی وسط راه قالم گذاشته ... خیلی پست تاثیر بر انگیزی بود... برای همین دیگه آپ نکردین؟

عوضش من برای اینکه دوباره وبلاگم راه بیافته با یکی از شعرهای بابا استارت زدم ایشالا که راه می افته

قربون شما

سلاااام خوبین ؟

ای مادر شما چه بیاین چه نیاین ، چه کامنت بذارین گه کامنت نذارین برامون عزیزین

عجب کار قشنگی کردین ... الان میام

قربان شما

مامان یک عدد کلوچه دوشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:35 ب.ظ

ای خاتون جان...کجاییین پس شما...بیاید دیگه...
دلم تنگیده

ای مامان کلوچه جان .قربون لطفت

اومدم

نرگس یکشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:03 ق.ظ http://panjereh.blogfa.com

سلام خاتونی. خوبید؟ چه خبرا؟ روزه هممون رو برده.

سلام نرگس جونم

الحمدلله . شما در چه حالین ؟

آره می بینی همه مون بی حس و حال شدیم

مگی یکشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:01 ق.ظ

سلام خاتون خانم عزیز و برزگوار.

طاعات و عبادات شما قبول .

ممنونم که به یادم هستین .

.


قربان شما و التماس دعا

سلام مگی خانم کم پیدا

تماز روزه های شما هم قبول . دلم تنگ شده بود.خیلی لطف کردین سر زدین



به مهتاب جون خیلی سلام برسونین

ما که مجتاجیم . از شما التماس دعا

شرلی شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:19 ب.ظ

ممنون که سر زدی
چشم حتما اتفاقا موضوع خیلی جالبیه

خواهش می کنم عزیزم

حتمأ روش فکر کن یادت نره ها !

hsh شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:56 ق.ظ http://drizzle.mihanblog.com/

سلام،
ماه مبارک در دوران بچگی من توی زمستون بود...

صَحَراش خیلی کیف داشت... از سرما می لرزیدیم و سحری می خوردیم، بعد از سحری می رفتیم می چپیدیم بیخ بخاری نفتی و دعای سحر می خوندیم...

اینقده کیف داشت...

چرا این قدر زود میگذره؟

سلااااام
مال منم همینطور .اما دقیقأ 30 سال پیش که 17-18 سالم بود افتاده بود تابستون

وای پس ما چی ؟ سرمای خشک کرمون ،دستشویی رو حیاط و بلرز بلرز !

البته کیف نداشت . حیاط خیلی بزرگ بود .من همیشه از سایه های وهمناک درختا می ترسیدم و مامان ، یکیو می فرستادن با من بیاد

آره مادر خیلی زود می گذره اما بقول کرمونیا : از طرفی بل گذشت !

صحرا شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:30 ق.ظ

مامان گلیییییییییییییییی دلم تنگه براتونننننننننننننننننن

باور کن منم همینطور عزیزم .چند دفه هم سر زدم آپ نکرده بودی

مامان یک عدد کلوچه پنج‌شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:41 ب.ظ

نمی دونم تا حالا کسی بهتون گفته یا نه...اما خیلی مهربونی خاتون جون.....
انشالا یه عالمه سال زنده و سالم باشین

لطف داری مامان کلوچه جونم .... شاید عاطفی باشم ... مهربونی لیاقت می خواد که شما داری .از اسم وبلاگتم مشخصه عزیزم

شما هم همینطور .الهی سایه تون بالای سر بچه ها و نوه ها و نتیجه ها باشه

شرلی پنج‌شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:27 ب.ظ http://eghlimeyakh.blogfa.com

من کلا به هر کسی که زیر ۱۸ سال داشته باشه میگم کودک
راستی! لینک شدی

از اون لحاااااظ !

متشکر

شرلی چهارشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:17 ب.ظ http://eghlimeyakh.blogfa.com

سلاااااااااااااااااام
مطالبت خیلی قشنگن
با تبادل لینک موافقی؟

سلاااااااااااام بر شما

قشنگی از نوع نگاه شماست عزیزم

البته ! چرا که نه ؟

رویا سه‌شنبه 18 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:15 ب.ظ http://ahoyekheyal.persianblog.ir

سلام مامان خاتون.خوبین؟خوشین؟روزه هاتون رو تا حالا گرفتین؟
ترمه جونم خوبه؟بابا این دختر مام باز زد وبلاگشو نیست و نابود کرد !!!
وبلاگ شمام هر وقت عشقش می کشه واسه ما وا می شه!!!!
ولی من که از رو نمی رم مادر

سلااااااااااااااام
کجایی رویا جون ؟ ما خوبیم الحمدلله . روزه ها هم که البته . خوشبختانه خدا توفیق داده تا حالا

ترمه اینجوریه ! کلأ بی خیال اینترنته . یه دفه میاد یه دفعه میره !

وبلاگ منم دیگه مثل خودم پیر شده عزیزم

ما که اصلا تو رو نمی بینیم مااااااااااااااادر !

مامان یک عدد کلوچه دوشنبه 17 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:06 ب.ظ

سلام....اومدم یه کاری کنم از ۱۴ به در شه

سلام ،خیییییییییییلی لطف کردین

من که از 13 بدرش کردم حالا شمام از 14 بدرش کن

خاتون شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:07 ب.ظ

14

مامان یک عدد کلوچه شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:49 ب.ظ

سلام خاتون جون....
ای بابا شرمنده شما هم شدم...انشالا از دستم ناراحت نشده باشین
یک کمی دلم گرفته بود...
اتفاقا شما جزو اون دسته از کرمانیا هستین که با افکار اولیم مطابقت داره

سلام عزیزم

نه بابا این حرفا کدومه ؟ اصـــــــــــــــــــــلأ اینطور نیس .حق با شماست

خب البته غربت اینطوریه ... جای من و تو عوض شده مگه نه ؟

قربونت برم .لطف دارین

مامان یک عدد کلوچه پنج‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:58 ب.ظ

خاتون دیر به دیر به ما سر میزنیا!!!!!!!!!!
فکر کنم درگیر درست کردن افطاری و سحری هستینا
راستی آشپزی ترمه به کجا رسید
حالا این ماه رمضونی بی خیال وبلاگ نشین یهو!!!!!!

باور می کنی انگاری طلسم شدم

البته میاما اما به قول شما دیر میشه چقدر بد ! منو ببخشید لطفأ

کفترا که نفله شدن ! ایشونم خودشو راحت کرده ماه رمضونی فقط تو پلوپز می پزه ! سرخ کردن فیله و شنیتسل و ... رو هم بلده اما بشرطی که آماده از سوپر بخره ! بچم خیلی هنرمنده نه ؟ فکر کنم قوم شوهر دو دستی بیان تقدیمش کنن به خودمون


نه بابا بی خیال نمی شم ماااااااادر ! کلوچه جونمو ببوس

مهتاب پنج‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:04 ق.ظ

طاعات وعباداتتون قبول . التماس دعا داریم.[گل]

به همچنین .محتاجیم

مژده چهارشنبه 12 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:30 ق.ظ http://mahenodarab.persianblog.ir

یادش بخیر

واقعا عزیزم

شاذه سه‌شنبه 11 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:55 ب.ظ http://moon30.blogsky.com

سلام خاتون عزیز

آخی... چه مامان مهربونی! خدا حفظشون کنه

یاد روزهای گرمی افتادم که روزه برام واجب شد و چه سخت بود برام و حالا که دیگه سالهاست محرومم و در حسرت اون روزها

سلام شاذّه عزیزم

مثل همه ی مامانهای دنیا ... خدا انشاالله مامان عزیز شما رو
هم حفظ کنه

وای خیلی سخت بود

اجری که الان می برید خیلی خیلی بیشتره

مامان یک عدد کلوچه دوشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:54 ب.ظ

سلام خاتون جونی
اومدم التماس دعا بگم و برم ...انشالا سالهای سال سالم و سر زنده و شنگول باشی

سلام مامان کلوچه جونم

منم از شما التماس دعا دارم .... انشاالله شما هم سالیان سال سایه تون با سلامتی بالای سر کلوچه جون باشه

نیلوفر دوشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:34 ب.ظ http://rebirth.irwb.net

مکان مهر انگیز!!! وبلاگ من به توصیه شما و مواردی دیگر که دوستان گفتند تغییر کرد باشد که ... بعید می دونم آخرین جای من باشه!

مبارکه !

الان میام

خوب دیگه نیلوفرا یه جا نمی مونن

نیلوفر یکشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:37 ب.ظ http://rebirth.freeblog.ir

سلام

یه نظر گذاشتم ارسال نشد

خاطره لطیف و نازی بود و دوست داشتنی تر مادر گلتون که ایشالا همیشه سالم و تندرست باشن

می بینم که شما هم سر کلاس درس حواستون یه جای دیگه بوده من که تو پست قبلی گفتم منو شما یه طورایی شبیهیم
برم ببینم کسی تو جاجورابی من واسم هدیه نذاشته!!!

چرا عزیزم ازسال شد

نیلوفر یکشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:28 ب.ظ http://rebirth.freeblog.ir

سلام
چقدر لطیف و ناز بود خاطره تون و دوست داشتنی ترش مادر گل تون سلامت باشن ایشالا.

ولی خاتون ببینین من تو پست قبل گفتما ما یه چیزایی مون شبیه هس پس تو مدرسه حواستون به جا جورابی بوده!!!! عجب! شاید حواس منم به جاجورابیمه خب!

سلام

قربونت برم نیلوفر عزیز انشاالله مامان شما هم همیشه سلامت باشن

راس میگی ؟ واقعا ؟

آخی، عزیزم خدا جا جورابیتو واست نگه داره !!!

صحرا یکشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:15 ق.ظ

منم دلم بچگی هامو میخواد....کاش هیچ وقت انقد بزرگ نمیشدم ........... ......... التماس دعا خاتون عزیزم :*****

ای کاش ....

قربونت برم عزیزم محتاجیم

:*******

نرگس شنبه 8 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:14 ق.ظ http://panjereh.blogfa.com

سلام به خاتون گلم. من هنوز هم آپ نکردم. نمی دونم چی آپ کنم.

ولی پست شما... خیلی جالب بود. آخی نازی مامانتون چه مهربونن . الهی که هزار سال زنده باشن و سایه اشون بالای سرتون باشه.

سلام نرگس جونم

حتما بنویس حتی اگه شده یه جمله . آخه ما چه جوری از حال هم با خبر باشیم ؟ چه جوری بدونیم خوش میگذره یا نه ؟

همه ی مادرای دنیا مهربونن . مامان شمام که مااااهن .خدا حفظشون کنه

ترمه جمعه 7 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:16 ب.ظ

دقیقااا

نشده من روزه باشم و خواب نبینم که روزه مو ناخواسته خوردم!




در عوض وقتی بیدار شدی آی کیف کردی !

مامان یک عدد کلوچه جمعه 7 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:59 ب.ظ

دلم شدیدا روزه گرفتن می خواهد اما حیف که امسال هم مثل پارسال نمی شود....
وای خاتون یاد روزه خوردنام افتادم یادمه یه بار سه ساعت قبل از اذان با خواهرم دوتایی با یه بسته بیسکویت ترد روزه هامونو خوردیم...یادمه اون موقع خیلی کیف کردیم اما الان که یادش میفتما لجم میگیره

الهی ... عزیزم ... مامان کلوچه جونی ایشالا سال دیگه

آره اون روزه خوردنا بد جور عذاب وجدان میاره اما بچگیه دیگه ، بعدأ قضاش رو می گیرین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد