اِشنَفتی بِرادرِ مـَ ؟


یکی دوماهه همسایه روبرویی ما خونه شو تخلیه کرده و کوبیده . اینطور که پیداست می خواد هفت طبقه بسازه . درسته که سر و صدا و گرد وخاک زیادی به پا کرده و حالا حالاها هم ادامه داره ، اما من اصلأ از این بابت ناراحت که نیستم هیچ ، خیلی هم خوشحالم. میدونین چرا ؟

یکی از کارگرای  این ساختمون کرمونیه  و از اونجا که به مقتضای کارش بلند صحبت می کنه تک تک کلماتش قابل شنیدنه . وقتی حرف می زنه ،احساس می کنم کرمونم .... دلم پر می کشه به شهرمون ... 

هیچ وقت تا این اندازه از لهجه ی کرمونی لذت نبرده بودم ... علاوه بر اینکه بامزه ست ،یک نجابت خاصی داره این لهجه . مهربونه ، وقیح نیست . دقت کردین ؟



_____________________



پ ن : اگه می خواین آرامش داشته باشین ،هرگز دختر به راه دور ندین.




نظرات 28 + ارسال نظر
مرمریتا پنج‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1390 ساعت 01:08 ق.ظ

سلااااااااام خاتونی گل خودم دلم تنگیده برات یه عالمه

خوبی

من برگشتم واقعا وقعا

بوس بوس

سلاااااااااام عزیزم منم همینطور ،خیلی هم زیاد

ممنون

خیلی خوشحالم کردی عزیزم.خدارو شکر

:-* :-* :-*

شرلی سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 01:48 ب.ظ http://eghlimeyakh.blogfa.com

سلااااااااااااااااام خوبین؟؟
من بالاخره() برگشتم! دلم براتون تنگ شده بود
خوشحال می شم سر بزنین و اشکال های این مینی داستان جدیدمو بهم بگین

سلااااااااااااااااام مرسی تو خوبی عزیزم

چه خوب ! خوشحالم کردی منم همینطور شرلی جونم

الان میام

صحرا دوشنبه 14 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:07 ق.ظ

مامان گلی جونم خوبینننننننننن.......دلم براتون خیلی تنگ شده خیلییییییییییییییییییییییییییییییییییییی به خدا

چه عجب !!!


آره ه ه ه ه ه ه ه !؟

مهتاب دوشنبه 7 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:50 ب.ظ http://fullmoonrising.blogfa.com

سلام . این روزها خیلی التماس دعا داریم.

سلام مهتاب جون

منم خیلی التماس دعا دارم .

مامان یک عدد کلوچه سه‌شنبه 24 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 08:26 ق.ظ

خاتون جون عیدتون مبارک

عید شما هم مبارک مامان کلوچه جون

مگی سه‌شنبه 24 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 03:35 ق.ظ

تا شد به روی دست نبی (ص) مرتضی (ع) بلند
شد رایت جلال خدا برملا بلند

مرآت پاک لم‌یزلی، آیت جلی
شد بر سریر دست حبیب خدا بلند


.

عیدتان مبارک

به به ! سلاااااااااااام مگی خانوم ،

عید شما هم مبارک خیلی لطف کردین

نیلوفر یکشنبه 22 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 07:52 ب.ظ http://rebirth.irwb.net

سلامحالتون چطوره؟
خاتون جون کجایین دل مون تنگ شده واستون
بلاگستان بدون شما اصلا لطفی نداره اصلا

سلام ممنون نیلوفر جونم

همین دور و برا.منم همینطور عزیزم

قربانت ،لطف داری .اما من همیشه مزاحم شما هستم

مرمریتا یکشنبه 22 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 09:53 ق.ظ

سلام عزیزم
خوبی
دلم تنگ شده برات
این خونه ما هنوز تلفن نداره منم نمیتونم آپ کنم
تنبلیمم میاد برم کافی نت
اما الان دیگه نتونستم طاقت بیارم
به همه دوستای مشترکمون و دختر گلت سلام برسون
میبوسمت
بازم میام

به به سلاااااااااااااااااااام عزیزم

چه عجب از این ورا

منم دلم برات خیلی تنگ شده

ایشالا بزودی مشکل حل بشه و دوباره بیای

چشم سلامت باشی مرمریتای عزیز.دخترم هم بهت خیلی سلام میرسونه

بوووووووووووس

منتظریم . زود برگرد

مامان یک عدد کلوچه شنبه 21 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 03:15 ب.ظ

خاتونننننننننننننننننننننننننننننننننننننن

جانممممممممممممممممممممممممم

شاذه شنبه 21 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 01:21 ب.ظ http://moon30.blogsky.com

چرا من پست آخرتونو نمی بینم آخه؟! اسمش تو گودر هست. ولی پستش نیس

اون پست رو سه دفعه گذاشتم ، پرید .گفتم شاید مصلحت نیست حذفش کردم

بلوط جمعه 20 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 10:09 ق.ظ

سلام خاتون جون
خوبین؟
چرا اینجا رو به روز نمی کنین؟ لااقل برگردین فیس بوک

از نرگس خانوم هم تشکر کنین از قول من. لطف دارن. منم دلم تنگ شده براشون

سلام عزیزم

ممنون

نمیدونم چرا نمی تونم بنویسم . فیس بوک که حرفشم نزن ، تو ترکم

اما کاش می اومدی دوباره

شاذه جمعه 20 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 03:43 ق.ظ http://moon30.blogsky.com

سلام خاتون عزیز
کجایین شما؟ ترک نت کردین؟

سلام شاذه عزیزم
خودمم نمیدونم چرا اینجوری شدم ...

صحرا دوشنبه 9 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 08:35 ب.ظ

مامان گلی من ایرانم ...به زودی براتون همه چی رو تعریف میکنم ..خیلی دوستون داررم ...همیشه به یادتونم ....برام شماره خونتون اکه میشه اس ام بدید به همون شماره ام ....یه عالمه بوسسسسسسسسسسسسسسسسسسس

واقعااااااااااااااا ؟

عجب دختر بی معرفتی !

حتمأ

بوسسسسسسسسسسسسسسسسسسس

مامان یک عدد کلوچه یکشنبه 8 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 05:01 ب.ظ

خاتون پیغامهامو می خونید احتمالاً؟؟؟؟؟؟؟

بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــله مگه میشه نخونم ؟

همه رو تو وبلاگتون جواب دادم مامان کلوچه جونم

مامان یک عدد کلوچه پنج‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 09:28 ق.ظ

خاتون جون کجایین پس شما؟؟؟؟؟؟هی ما رو دلواپس تر می کنینا!!!

همین دور و برا عزیزم

ببخشید منو

صحرا دوشنبه 2 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 11:14 ب.ظ

دلم براتون تنگ شده خیلی مامان گلی خوبم ........

منم همینطور عزیزم

بهت mail می زنم

نرگس چهارشنبه 27 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 08:42 ب.ظ http://panjereh.blogfa.com

سلام. خوبید؟ شما هم مثل من در غیبت به سر می برید.

سلام

ممنون شما خوبی ؟ کجایی ؟

ظاهرأأأأأأأأأأأأأأأأأأأ !

صحرا دوشنبه 25 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:31 ق.ظ

من قربون این دل مهربون مامان گلی خودم برم الهی ......... که احساس غربت میکنه :*************

خدا نکنه عزیزم

آخه تو کجایی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

حامد دوشنبه 18 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 01:23 ب.ظ

eeeeeee khale jun kojain shoma
inja ham ta emruz harchi miyumadam baz nemishod
chera raftin?

اینطوری بهتره خاله جون



////////////////

manzooret feiz book bood dg na ?
age manzooret tehrune ke are keili sakhte ...

مهتاب سه‌شنبه 12 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:14 ب.ظ http://fullmoonrising.blogfa.com

این حس شما رو درک میکنم مخصوصا وقتی در حرم مطهر امام رضا (ع) زیر چادر ، توی حال و هوای خودم هستم ، لهجه ی شیرین شهرم رو میشنوم ، امکان نداره سرم از زیر چادر بیرون نیاد و دنبال صدا و صاحب صدا نگرده .
عاشق شهرم و لهجه و آدماشم .

... چه نکته جالبی ، دقیقأ همینطوره مهتاب جون .کاملا درکتون می کنم

نرگس سه‌شنبه 12 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 02:13 ب.ظ http://panjereh.blogfa.com

دلم برای بلوط جون تنگ شده.

راستی من آپیدم.

لطف داری نرگس جون . قطعا اونم دلتنگ همه ست مخصوصا شما ، اما مدتیه نمیاد اینورا . خودشم نمینویسه ....

اومدم عزیزم

بلوط چهارشنبه 6 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:50 ق.ظ

خیلی دوستتون دارم خاتون مهربونم

WOOOOOOOOOOW

ببین کی اومده !!!!!

منم خیلی خیلی دوست دارم عمه جون

مامان یک عدد کلوچه دوشنبه 4 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:25 ب.ظ

نه بابا خاتون کرمون کجا بود منظورم وبلاگمون بود که البته شما قدم رنجه فرمودید و اومدید....آخه راستش رو بخواید من وقتایی که آپ میکنم یکی از اونایی که منتظرم بیان سراغمون شمایید...دیدم دیر کردین دلواپس شدم
ایشالا این بار به شادی بیاین کرمون
در ضمن ایشالا تمام دشمنانتون شرمنده باشن خاتون جونم...

بازم شرمنده

پیری و هزار عیب شرعی ! معمولا میام کارای خودمو انجام میدم و در کمال خودپسندی از نت خارج میشم !!!

یه خورده مشغولیت های فکری و کاریم زیاد شده ... شما ببخشید

ممنون عزیزم

ایشالا دشمنای شما هم همینطور

مامان یک عدد کلوچه دوشنبه 4 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 06:35 ب.ظ

راستی شما چرا دیگه نماید اونورا؟؟!!!!!!!!!

کرمون منظورتونه ؟
همین جمعه گذشته تازه برگشتم . برای مراسم دایی جان اومده بودم اونجا

اردیبهشت هم که بیست روز کرمون بودم . بهرحال زندگیم اینحاست و اینجا رو هم دوست دارم ! شهر اکتیو و پر جنب و جوشیه

شاذه دوشنبه 4 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 02:13 ب.ظ http://moon30.blogsky.com

آخ... کاش میشد کار شوهرتون طوری میشد که برمی گشتین ساکن اینجا می شدین

واقعاً دختر به راه دور دادن خیلی سخته

ای کاش .....

ما هم ناچار تابع شرایط هستیم


بله واقعا به دختر و خانواده ش سخت می گذره . من که خودم دیگه پیرزالی شدم هنوز سختمه

نرگس دوشنبه 4 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:33 ق.ظ http://panjereh.blogfa.com

سلام. خوبین؟
پس من زرنگی کردم نرفتم مشهدهاااااا

سلام ،ممنون

آره واقعأ !

البته در واقع ، حساب کتاب طرف هم دقیق بود اینجا بازار کار خیلی بیشتر رونق داره

نیلوفر دوشنبه 4 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:38 ق.ظ http://rebirth.irwb.net

سلام
آخی چه بامزه!

با پی نوشت کاااااااااااااملا موافقم!

سلام



واقعأ اگه می خواین از کلیه ی امراض روحی و متعاقب اون جسمی در امان باشید تو شهر خودتون بمونید

مامان یک عدد کلوچه یکشنبه 3 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 08:07 ب.ظ

پس حالا که اینجوریه خدا کنه حالا حالاها ادامه دار باشه ساختن خونه ی همسایتون...
با پی نوشت کاملاً موافقم خاتون جون.....حالا فک نکنید که من خیلی بچه مامانیما
چرا دیر به دیر میاید پیش ما؟!!!!!

آره ایشالا

اما خودمونیم به شما خیلی بیشتر سخت می گذره ، آدم غریب باشه اونم تو شهر بی تحرکی مثل کرمون . بهت حق میدم عزیزم

این پی نوشت داغ دل همه ی غریبا رو تازه می کنه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد